زندگی برای لذت / زندگی با لذت
Being good does not make you as much happy as being happy makes you good." - don't remember who!
"کامَ زاتَ سوکَ"
کام (لذت) زاینده سوگ (رنج) است. 1
لذت پیامد فرایندی است که موجودات دارای دستگاه عصبی پیچیده توسط آن سازگاری خود با تنش را رمزگذاری میکند. به بیان سادهتر، لذت احساس حاصل از برطرف شدن یک نیاز در موجود زنده دارای دستگاه عصبی پیچیده است. بدین ترتیب، موجود زنده هنگامی لذت را تجربه میکند که تنشی موجود باشد و وی خود را با آن سازگار نماید. اما هر چه تنش پیچیدهتر باشد، سازوکار رمزگذارنده آن (یعنی دستگاه عصبی) نیز پیچیدهتر و در نتیجه حساستر و آسیبپذیرتر و همچنین خطاهای ممکن در فرآیند ارزیابی تنش و رمزگذاری آن نیز متنوعتر و پیچیدهتر خواهند بود. خطا در این سازوکار از آنرو خطرناک است که دقت موجود زنده را در برآورد میزان سازگاری خود با تنش، کاهش داده و از این طریق بقای آن را در مواجهه با تنش به خطر میاندازد. وخیمترین نتیجه این خطاها را میتوان بصورت مرگ بر اثر خطای حسی یا خودکشی در اشکال بسیار افراطی آن نظیر افرادی که از داروهای روانگردان و توهمزا استفاده میکنند یا در افراد مبتلا به افسردگیهای حاد مشاهده کرد. 1
یکی از فراگیرترین و پنهانترین این خطاها، نشانه گرفتن نمادها یا منابع لذت برای بدست آوردن خود آن است. هنگامی که شیوه خاصی از سازگاری با یک تنش خاص هنجار شده و در ماشین اجتماعی نمادگذاری میشود، رابطه نماد با آنچه که نمادگذاری میکند بدیهی انگاشته شده و توجه خودآگاه به آن کاهش مییابد. در این حالت، فرد بجای تلاش برای سازگار شدن با تنش که لذت نشانه و نتیجه قطعی آن است، ممکن است برای بدست آوردن لذت تلاش کند و در این راه تنش را نادیده بگیرد. 1
این زمانی رخ میدهد که معنا بعنوان عنصر سازماندهنده فرایند سازگاری با تنش غایب باشد و فرد برای سازگاری با تنش، راهبردهایی را برگزیند که در نظام اجتماعی در غالب راهبردهای هنجارین و از پیشآماده صورتبندی شدهاند. این راهبردها با آنکه طیف وسیعی از تنشها که انسانها عموماً با آن درگیر هستند را در بر میگیرد و برای همه آنها پاسخهای کمابیش یکسانی ارایه میکند که کمینه سازگاری (و در نتیجه لذت) را تضمین میکنند، در عین حال هیچگاه بهینهترین راه سازگاری نیستند و تنها پس از منطبق کردن آنها بر شرایط ویژه هر تنش بخصوص کارآمد میشوند. و این مناسبسازی راهبرد برای هر تنش بخصوص فرایندیست که نیازمند بررسی، اعمال تغییرات متناسب با نیاز و انتخاب آگاهانه است (چیزی شبیه تفاوت راهانداز ابزار مختص یک سختافزار خاص یا راهانداز ابزارهایی که بطور عمومی با ردهای از سختافزارهای مشابه قابل استفاده هستند. یا نرمافزارهایی که بصورت بستههای آماده برای یک کار خاص وجود دارد، یا نرمافزاری که برای شرایط بخصوصی از همان کار، ویژه یک کابر بخصوص طراحی شدهاند). 1
اگر این فرایند مناسبسازی راهبرد هنجارین از راه بررسی، تغییر و انتخاب آگاهنه آن غایب باشد، و فرد راهبردهای هنجارین از پیش تعریف شده را بدون اندیشیدن و درک سازوکارشان برگزیند خود را گرفتار شرایطی میبیند که با وجود تلاش فراوان، تنش همچنان پابرجاست و ممکن است به این منتهی شود که فرد ناتوانی خود در پیگیری این راهبردها (نومیدی و ضعف نفس) یا اساساً ناکارآمدی این راهبردها بطور کلی (هنجارشکنی) را نتیجه بگیرد. در این حالت نه تنها لذتی بدست نمیآورد، بلکه با تحمل تنش، قدرت و بقای خویش را نیز به مخاطره میافکند. مثالی در این رابطه میتواند روشنگر باشد. 1
تأمین انرژی و مواد لازم برای ادامه حیات یکی از سادهترین و در عین حال پربسامدترین تنشهای پیش روی هر موجود زنده است که رمز متناظر با آن در دستگاه عصبی، احساسی است که آنرا عموماً گرسنگی مینامیم. این احساس از طریق سازوکاری پیچیده، موجود زنده را به رفتارهایی وا میدارد که هدفشان جستجو و یافتن مواد غذایی است. سازگار شدن با این تنش عبارتست از دریافت میزان کافی از انرژی، آب، ویتامینها و مواد معدنی. بدن انرژی مورد نیاز خود را عمدتاً از کربوهیدراتها بدست میآورد که نشاستهها و قندها را در بر میگیرند. با توجه به اهمیت این مواد برای ادامه زندگی، انتخاب طبیعی در چندین میلیون سال گذشته ما را به حسگرهایی مجهز کرده که توسط آنها میتوانیم یکی از قدیمیترین، فراوانترین و ارزشمندترین این مواد، یعنی قندهای پنجکربنی حلقوی ساده را در غذای خود تشخیص دهیم. این حسگرها که در نوک زبان واقع شدهاند در برخورد با این مواد پیامی را به دستگاه اعصاب مرکزی مخابره میکنند که در سطح روانی بصورت درک مزه شیرین تفسیر میشود. دستگاه عصبی ما در واکنش به دریافت مواد غذایی، ماده دیگری را سنتز و آزاد میکند (انواعی از پلیپپتیدها). رها شدن این انتقالدهنده عصبی (نوروترانسمیتر) در سطح فیزیولوژیک، همان رویدادی است که بازنمایی آن در سطح روانی بصورت لذت درک میشود. بدین ترتیب خوردن توسط موجود زنده لذتبخش تلقی میشود. 1
اما در بسیاری از موارد، خوردن نه برای سازگاری با تنش نیاز به انرژی، بلکه تنها برای تجربه لذت حاصل از آن، یعنی آزاد شدن همان انتقالدهندههای عصبی انجام میگیرد. و این معمولاً در مواجه با تنشی جدید و چالشبرانگیز رخ میدهد که فرد نمیتواند راهبرد روشنی برای سازگاری با آن پیدا کند. در واقع فرد در ارزیابی و انتخاب راهبرد دچار خطا شده و نمیتواند خود را با تنش سازگار نماید. در چنین حالتی، درحالیکه در ظاهر و در سطح خودآگاه لذت بدست میآید از آنجا که لذت تولید شده مابهازای تنش خود را نداشته، تنشی متناظر با آن در سطح ناخودآگاه تولید میشود که بصورت احساساتی نظیر عذاب وجدان، اضطراب و نارضایتی از خود نمود مییابد. این در حالیست که تنش اولیه که خوردن برای سازگاری با آن انتخاب شده بود، همچنان پابرجاست و بدین ترتیب خوردن نه تنها به کم شدن تنش نمیانجامد بلکه آنرا افزایش نیز میدهد. (سازوکارهای رها شدن انتقالدهندههای عصبی مربوط به دریافت غدا بسیار سختافزاری و تکاملی هستند و انرژی مازاد بر نیاز تا آنجا که برای بقای دستگاه به یک خطر فوری تبدیل نشود، بعنوان تنش ارزیابی نمیشود)
بسته به اینکه تنش اولیه تا چه حد جدی و اضطراری باشد بقای موجود زنده نیز در رابطه با آن به خطر میافتد. همچنین ارزیابی وی از میزان لذتبخش بودن خوردن دستخوش تغییر شده و انتخاب آن بعنوان روش سازگاری با سایر تنشها در آینده تحت تأثیر قرار میگیرد. 1
لذت پیامد فرایندی است که موجودات دارای دستگاه عصبی پیچیده توسط آن سازگاری خود با تنش را رمزگذاری میکند. به بیان سادهتر، لذت احساس حاصل از برطرف شدن یک نیاز در موجود زنده دارای دستگاه عصبی پیچیده است. بدین ترتیب، موجود زنده هنگامی لذت را تجربه میکند که تنشی موجود باشد و وی خود را با آن سازگار نماید. اما هر چه تنش پیچیدهتر باشد، سازوکار رمزگذارنده آن (یعنی دستگاه عصبی) نیز پیچیدهتر و در نتیجه حساستر و آسیبپذیرتر و همچنین خطاهای ممکن در فرآیند ارزیابی تنش و رمزگذاری آن نیز متنوعتر و پیچیدهتر خواهند بود. خطا در این سازوکار از آنرو خطرناک است که دقت موجود زنده را در برآورد میزان سازگاری خود با تنش، کاهش داده و از این طریق بقای آن را در مواجهه با تنش به خطر میاندازد. وخیمترین نتیجه این خطاها را میتوان بصورت مرگ بر اثر خطای حسی یا خودکشی در اشکال بسیار افراطی آن نظیر افرادی که از داروهای روانگردان و توهمزا استفاده میکنند یا در افراد مبتلا به افسردگیهای حاد مشاهده کرد. 1
یکی از فراگیرترین و پنهانترین این خطاها، نشانه گرفتن نمادها یا منابع لذت برای بدست آوردن خود آن است. هنگامی که شیوه خاصی از سازگاری با یک تنش خاص هنجار شده و در ماشین اجتماعی نمادگذاری میشود، رابطه نماد با آنچه که نمادگذاری میکند بدیهی انگاشته شده و توجه خودآگاه به آن کاهش مییابد. در این حالت، فرد بجای تلاش برای سازگار شدن با تنش که لذت نشانه و نتیجه قطعی آن است، ممکن است برای بدست آوردن لذت تلاش کند و در این راه تنش را نادیده بگیرد. 1
این زمانی رخ میدهد که معنا بعنوان عنصر سازماندهنده فرایند سازگاری با تنش غایب باشد و فرد برای سازگاری با تنش، راهبردهایی را برگزیند که در نظام اجتماعی در غالب راهبردهای هنجارین و از پیشآماده صورتبندی شدهاند. این راهبردها با آنکه طیف وسیعی از تنشها که انسانها عموماً با آن درگیر هستند را در بر میگیرد و برای همه آنها پاسخهای کمابیش یکسانی ارایه میکند که کمینه سازگاری (و در نتیجه لذت) را تضمین میکنند، در عین حال هیچگاه بهینهترین راه سازگاری نیستند و تنها پس از منطبق کردن آنها بر شرایط ویژه هر تنش بخصوص کارآمد میشوند. و این مناسبسازی راهبرد برای هر تنش بخصوص فرایندیست که نیازمند بررسی، اعمال تغییرات متناسب با نیاز و انتخاب آگاهانه است (چیزی شبیه تفاوت راهانداز ابزار مختص یک سختافزار خاص یا راهانداز ابزارهایی که بطور عمومی با ردهای از سختافزارهای مشابه قابل استفاده هستند. یا نرمافزارهایی که بصورت بستههای آماده برای یک کار خاص وجود دارد، یا نرمافزاری که برای شرایط بخصوصی از همان کار، ویژه یک کابر بخصوص طراحی شدهاند). 1
اگر این فرایند مناسبسازی راهبرد هنجارین از راه بررسی، تغییر و انتخاب آگاهنه آن غایب باشد، و فرد راهبردهای هنجارین از پیش تعریف شده را بدون اندیشیدن و درک سازوکارشان برگزیند خود را گرفتار شرایطی میبیند که با وجود تلاش فراوان، تنش همچنان پابرجاست و ممکن است به این منتهی شود که فرد ناتوانی خود در پیگیری این راهبردها (نومیدی و ضعف نفس) یا اساساً ناکارآمدی این راهبردها بطور کلی (هنجارشکنی) را نتیجه بگیرد. در این حالت نه تنها لذتی بدست نمیآورد، بلکه با تحمل تنش، قدرت و بقای خویش را نیز به مخاطره میافکند. مثالی در این رابطه میتواند روشنگر باشد. 1
تأمین انرژی و مواد لازم برای ادامه حیات یکی از سادهترین و در عین حال پربسامدترین تنشهای پیش روی هر موجود زنده است که رمز متناظر با آن در دستگاه عصبی، احساسی است که آنرا عموماً گرسنگی مینامیم. این احساس از طریق سازوکاری پیچیده، موجود زنده را به رفتارهایی وا میدارد که هدفشان جستجو و یافتن مواد غذایی است. سازگار شدن با این تنش عبارتست از دریافت میزان کافی از انرژی، آب، ویتامینها و مواد معدنی. بدن انرژی مورد نیاز خود را عمدتاً از کربوهیدراتها بدست میآورد که نشاستهها و قندها را در بر میگیرند. با توجه به اهمیت این مواد برای ادامه زندگی، انتخاب طبیعی در چندین میلیون سال گذشته ما را به حسگرهایی مجهز کرده که توسط آنها میتوانیم یکی از قدیمیترین، فراوانترین و ارزشمندترین این مواد، یعنی قندهای پنجکربنی حلقوی ساده را در غذای خود تشخیص دهیم. این حسگرها که در نوک زبان واقع شدهاند در برخورد با این مواد پیامی را به دستگاه اعصاب مرکزی مخابره میکنند که در سطح روانی بصورت درک مزه شیرین تفسیر میشود. دستگاه عصبی ما در واکنش به دریافت مواد غذایی، ماده دیگری را سنتز و آزاد میکند (انواعی از پلیپپتیدها). رها شدن این انتقالدهنده عصبی (نوروترانسمیتر) در سطح فیزیولوژیک، همان رویدادی است که بازنمایی آن در سطح روانی بصورت لذت درک میشود. بدین ترتیب خوردن توسط موجود زنده لذتبخش تلقی میشود. 1
اما در بسیاری از موارد، خوردن نه برای سازگاری با تنش نیاز به انرژی، بلکه تنها برای تجربه لذت حاصل از آن، یعنی آزاد شدن همان انتقالدهندههای عصبی انجام میگیرد. و این معمولاً در مواجه با تنشی جدید و چالشبرانگیز رخ میدهد که فرد نمیتواند راهبرد روشنی برای سازگاری با آن پیدا کند. در واقع فرد در ارزیابی و انتخاب راهبرد دچار خطا شده و نمیتواند خود را با تنش سازگار نماید. در چنین حالتی، درحالیکه در ظاهر و در سطح خودآگاه لذت بدست میآید از آنجا که لذت تولید شده مابهازای تنش خود را نداشته، تنشی متناظر با آن در سطح ناخودآگاه تولید میشود که بصورت احساساتی نظیر عذاب وجدان، اضطراب و نارضایتی از خود نمود مییابد. این در حالیست که تنش اولیه که خوردن برای سازگاری با آن انتخاب شده بود، همچنان پابرجاست و بدین ترتیب خوردن نه تنها به کم شدن تنش نمیانجامد بلکه آنرا افزایش نیز میدهد. (سازوکارهای رها شدن انتقالدهندههای عصبی مربوط به دریافت غدا بسیار سختافزاری و تکاملی هستند و انرژی مازاد بر نیاز تا آنجا که برای بقای دستگاه به یک خطر فوری تبدیل نشود، بعنوان تنش ارزیابی نمیشود)
بسته به اینکه تنش اولیه تا چه حد جدی و اضطراری باشد بقای موجود زنده نیز در رابطه با آن به خطر میافتد. همچنین ارزیابی وی از میزان لذتبخش بودن خوردن دستخوش تغییر شده و انتخاب آن بعنوان روش سازگاری با سایر تنشها در آینده تحت تأثیر قرار میگیرد. 1
1 Comments:
یاد دوره ی زروان صفر! افتادم.
آخر نتونستم اعتقاد شروین رو به این که به تاخیر انداختن لذت برای افزایشش، یه تله است، بپذیرم
.
به اینایی که نوشتی، بی ربط بود. نه؟
Post a Comment
<< Home